1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله
ادبیات و کتاب

هستی انسان و تصویر تبعید در تازه‌ترین اثر بهروز شیدا

اسد سیف
۱۴۰۳ اردیبهشت ۲۰, پنجشنبه

"هجوم کابوس و رویای بیداری" اثر بهروز شیدا مجموعه جستارهایی است در ادبیات و ادبیات تبعید ایران. اسد سیف، منتقد ادبی، در کنار پرداختن به جایگاه نقد و نقد ادبی، نگاهی دارد از نزدیک به جستارهای این کتاب.

https://p.dw.com/p/4ffAJ
روی جلد "هجوم کابوس و رویای بیداری" نوشته بهروز شیدا
"هجوم کابوس و رویای بیداری" آخرین اثر بهروز شیدا استعکس: Baran Publication

ادبیات با نقد جان می‌گیرد و بدون نقد راهی به آینده گشوده نمی‌شود. نقد دیدن خویش است در آینه ذهن دیگران.

نقد در تبعید

در سال‌های تبعید، آنگاه که روزنه هر نقدی در داخل کشور بسته بود، نقد اجتماع و تاریخ و سیاست در خارج از کشور امکان شکوفایی یافت. دستاوردهای این عرصه به حتم جایگاهی ویژه در بنای ایران آینده خواهند داشت.

تبعید اگر چه همراه با درد است و رنج، اما امکانی شد برای شکستن تابوها. در چنین موقعیتی برای نخستین بار دین نیز به نقد کشیده شد. فرآورده‌های این عرصه بی‌شک راهگشای راهی خواهند بود که نتیجه آن به حتم رنسانس دین خواهد بود.

اینترنت بدون سانسور با سایفون دویچه‌ وله

نقد ادبی هم در پی خودیابی ادبیات در تبعید و به همراه آن کوشید راه به پیش برد و با نگاهی دیگر به نقد و بررسی آثاری بپردازد که در جهان تبعید از نویسندگان و شاعران ایرانی منتشر شده است. این نقد گاه بیشتر در معرفی کتاب خود را نشان می‌دهد، گاه نیز به بررسی و تحلیل اثر می‌پردازد. مورد دوم اگر چه عمومیت ندارد و شامل موقعیت نویسنده و پژوهشگر تبعیدی می‌شود، باز گامی‌ست بزرگ. حداقل اینکه می‌تواند با بازکاوی در آثار ادبیات تبعید ارزش‌های آن را برجسته کند.

بهروز شیدا و نقد

نقد در شناخت و بهتر شناختن ارزش‌ها نوشته می‌شود. در شرح و تفسیر متن‌های ادبی است که آشکار می‌شود جایگاه آنها کجاست. منتقد می‌کوشد تا اثر و بنیان‌های آن را بر خواننده روشن کند و ضعف و قدرت آن را بنمایاند. نقد می‌کوشد لذت خواندن را در خواننده ژرفا بخشد و معیار و سنجه‌ای در اختیار او بگذارد تا بتواند به آنچه می‌خواند، بهتر بنگرد و یا حداقل اینکه از زاویه‌ای دیگر نیز به آن نگاه کند.

نقد ادبی نیاز به یک فضای دمکراتیک دارد، خلاف نویسنده که می‌تواند این‌جا و آن‌جا در داستان و رمان و یا شعر از استعاره و نماد استفاده کند، منتقد باید حرف خویش را بی‌پرده بیان کند. به همین علت شکوفایی نقد رابطه‌ای گسست‌ناپذیر با دمکراسی و آزادی اندیشه و بیان دارد. با توجه به فضای خفقان و سرکوب حاکم در جمهوری اسلامی و در قیاس با آن، نقد ادبی به عنوان بخشی از ادبیات تبعید ایران، در خارج از کشور کارنامه‌ای ارزشمند دارد.

بهروز شیدا به عنوان یکی از پُرکارترین منتقدان خارج از کشور بی‌هیچ شکی جایگاهی ویژه در ادبیات تبعید ایران دارد. از او تا کنون بیش از بیست کتاب در این عرصه منتشر شده است. "هجوم کابوس و رویای بیداری" آخرین اثر اوست.

در پانزده جستار این اثر نویسنده کوشیده است تا هستی انسان را در موقعیت‌های مختلف تاریخ در لابه‌لای آثاری از ادبیات و هنر بازیابد که هر یک به شکلی به تن این آثار تنیده شده‌اند. خالقان این آثار در اکثریت خویش نویسندگانی هستند ایرانی در تبعید: فریبا صدیقم، ملیحه تیره‌گل، شهلا شفیق، فروغ حاشابیگی، مسعود نقره‌کار، باقر مومنی، منصور کوشان، مهدی رودسری، ایرج رحمانی، شهریار مندنی‌پور. تنی چند از آنان در ایران ساکنند و یا بوده‌اند: هوشنگ گلشیری، کیهان خانجانی، هوتن شیرازی و عده‌ای نیز غیرایرانی هستند: عبدالرزاق گورنه، فلیپ راث، اسماعیل کاداره، ژوزه ساراماگو و هاروکی موراکامی.

دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید

بهروز شیدا در این آثار گاه پرسش‌هایی را برجسته می‌کند که نویسنده در اثرش به کار گرفته است. او پابه‌پای نویسنده به ایران پیش از انقلاب سفر می‌کند، در جنبش اجتماعی و انقلاب حضور دارد و سرانجام به ناگزیر کشور را ترک می‌گوید. موقعیت شخصیت‌ها در تبعید باعث می‌شود تا گذشته دگربار بازخوانی شود و رفتارها همراه با سرکوب‌های آزادی در پی انقلاب مورد بازبینی قرار گیرند. (رمان لیورا اثر فریبا صدیقم)

او همین پرسش‌ها را در جست‌وجوهای راوی رمان "از آینه بپرس" اثر شهلا شفیق پی می‌گیرد تا تنهایی و رویاها و وهم‌های راوی آن را در تصویرهایی از "خود"ها در آینه بازنگرد. او می‌کوشد "من واقعی" را با تصویر من در آینه در برابر هم قرار دهد تا در تقابل‌ها تفاوت‌ها آشکار گردند و آرزو و شیفتگی و هراس، هر یک آن‌سان دیده شوند که بوده‌اند، نه آنگونه که خواسته می‌شده‌اند. منتقد به همراه نویسنده می‌کوشد کاشف خیال‌ها و پرسش‌ها در فاصله تصاویری که در آینه دیده می‌شود و وهم‌های شخصیت‌ها باشد.

بهروز شیدا در میان جستارهای کتاب در دو مورد نگاهی دارد به زندگی و آثار دو نویسنده تبعیدی که دیگر نیستند. "ساحل روشن‌اش آرزو است" جستاری‌ست در رابطه با زندگی باقر مومنی با توجه به کتابی که با عنوان "رهروی در راه بی‌پایان" به کوشش ناصر مهاجر منتشر شده است. او با جست‌وجو در میان نوشته‌هایی که کسانی دیگر از زندگی باقر مومنی نوشته‌اند، می‌کوشد سیمایی از این نویسنده و پژوهشگر تاریخ را "در راه مقصود" در "رگه‌های نوری" بازیابد که تا واپسین روز زندگی «ساحل روشن‌اش آرزو است».

"تصویر خود زیر نور نهانگاه" جستاری دیگر است که می‌کوشد با نگاه به دوازده جلد از "روایتی از ادبیات فارسی در تبعید" اثر ملیحه تیره‌گل بر "یگانه" بودن آن انگشت بگذارد و اینکه تیره‌گل در این اثر «پنجره‌ها گشوده است، زاویه‌ها جسته است، نقش‌ها خوانده است، آواها شنیده است، وسعت‌ها دیده است، روشنایی‌ها افروخته است، مجموعه‌ای یگانه آفریده است؛ تصویر خود زیر نور نهانگاه.»

بهروز شیدا در دیگر جستارهای این کتاب می‌کوشد تا برجستگی‌های اثری را نشان دهد. به حتم این کتاب در کنار دیگر آثار او می‌تواند در معرفی ادبیات تبعید ایران و جایگاهش در ادبیات امروز ایران نقش مؤثری داشته باشد. این نقش آنگاه برجسته‌تر می‌شود که به موقعیت تأسف‌بار نقد در ایران معاصر توجه شود.

پیشینه نقد از سنت تا مدرنیته

نقد، به مفهوم مدرن آن، در ایران پیشینه‌ای دراز ندارد. در جنبش مشروطه، به احتمال، فتحعلی آخوندزاده نخستین کسی بود که ضرورت آن را طرح کرد. به نظر او نمی‌توان پیشرفت جامعه را بدون "کریتیکا" تصور کرد. اگر چه آخوندزاده بیشتر به نقد جامعه و از این زاویه به نقد ادبیات نیز نظر داشت، اما راهی را که او گشود، بعدها بنیانی شد برای نقد ادبی در ایران.

نقد ادبی بنیاد در فرهنگ یونان دارد. در سده‌های میانه به ارزش‌های مسیحیت درآمیخت و به خدمت کلیسا در آمد. در قرن هیجدهم در سایه جنبش رنسانس دگربار به سنت یونانی خویش بازگشت. در قرن بیستم با وام از علوم انسانی، تاریخ و سیاست، مردم‌شناسی و روان‌شناسی، سیمایی دیگر به خود گرفت و سرانجام خود به شاخه‌هایی چند تقسیم شد.

در جست‌وجوی پیشینه نقد در ایران باستان، شاید بتوان به تذکره‌نویسی و یا حاشیه‌نویسی رسید. "اندرزنامه"ها نیز خود به شکلی می‌توانند نوعی نقد باشند در "شایست و ناشایست"ها. با حضور فرهنگ اسلام در ایران اما "ردیه‌نویسی" را داریم که سنتی‌ست از دین یهود که به دیگر ادیان ابراهیمی نیز راه یافت. ردیه‌نویسی بیشتر در محکوم کردن دیگر دین‌ها و یا مخالفان نوشته می‌شد. بیشترین ردیه‌ها را در ایران در نفی بهایی‌ها نوشته‌اند.

در زمان حکومت پهلوی‌ها، به زیر سانسور حاکم، جایی برای نقد وجود نداشت. نقد اجتماع را برنمی‌تافتند. در این راه حتی بسیاری از کتاب‌های جامعه‌شناسی و اقتصاد نیز اجازه نشر نداشتند. نفی نقد دین را روحانیون به حکومت تحمیل می‌کردند. برای نمونه "اسلام در ایران" اثر پطروشفسکی را که بار نخست دانشگاه تهران منتشر کرد، آنگاه اجازه نشر یافت که آخوندی حاشیه‌ای بر این اثر تاریخی نوشت. و یا حتی کتاب "چرا مسیحی نیستم" اثر برتراند راسل آنگاه اجازه نشر یافت که آخوندی در همین کتاب ردیه‌ای در نفی افکار راسل نوشت. نقد ادبی نیز تحت سلطه سانسور، در این میان می‌کوشید جایی در نشریاتی که هر از گاه پدیدار می‌شدند، بازیابد، ولی کاری نبود که تداوم داشته باشد. با این همه در این سال‌ها کتاب‌های ارزشمندی در عرصه نقد شعر و داستان منتشر شد که در واقع می‌توانند نخستین آثار نقد ادبی باشند در ایران.

با حاکمیت اسلام خمینی بر ایران، دگربار مقابله با نقد از سانسور فراتر رفت و گاه حتی به حذف فیزیکی منتقدان انجامید. طی چهار دهه گذشته به جای نقد بیشتر حذف کاربرد داشته است. فضای سانسور حاکم به خودسانسوری راه برد و نقد نتوانست در محیطی سالم و آزاد رشد کند.

و اینجاست که نقد در خارج از کشور می‌تواند با تأثیر خویش بر فرهنگ و ادبیات ایران، نه تنها در روشنگری، بلکه راه بردن به دمکراسی و آزادی اندیشه و بیان نقش بزرگی داشته باشد.

"هجوم کابوس و رویای بیداری" را نشر باران در سوئد منتشر کرده است.

مطالب منتشر شده در صفحه "دیدگاه" الزاما بازتاب‌دهنده نظر دویچه‌وله فارسی نیست.

اسد سیف نویسنده و منتقد ادبی ساکن آلمان
پرش از قسمت در همین زمینه

در همین زمینه

نمایش مطالب بیشتر